امام رضا (ع) از تولد تا شهادت/ خلاصهای از زندگینامه امام هشتم شیعیان
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۸۵۴۵۸
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حضرت علیبن موسی الرضا (ع) در یازدهم ذیالقعده سال 148 هجری در مدینه متولد شدند و در پایان ماه صفر سال 203 قمری، به دست مأمون به شهادت رسیدند.
ولادت
حضرت رضا (ع)، بنا به قول بسیاری از مورخان، در روز یازدهم ذیالقعده و در مدینه منوره متولد شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نظير اين واقعه, هنگام تولد ديگر ائمه و بعضی از پيامبران الهی نيز نقل شده است, از جمله حضرت عيسی (ع) كه به اراده الهی, در گهواره لب به سخن گشود و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است.
کنیه
امام كاظم (عليه السّلام) کنیه ابوالحسن را به ایشان عنايت فرمودند، و به على بن يقطين گفتند: «اى على، اين پسرم (با اشاره به امام رضا عليه السّلام)، آقاى فرزندان من است و من كنيه خیش را به او دادهام. البته امام كاظم (ع) نيز كنيهشان ابوالحسن بوده است و اين كنيه ميان پدر و فرزند مشترک امی باشد. بدين جهت امام كاظم (عليه السّلام) را «ابو الحسن اوّل» و امام رضا (عليه السّلام) را «ابو الحسن دوم» مىنامند.
القاب
مشهورترین لقب امام هشتم شیعیان، «رضا» به معنای خشنودی، است. امام محمدتقی (عليهالسلام) امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اينگونه نقل میفرمايند : «خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را برای امامت پسنديدهاند و همينطور (به خاطر خلق و خوی نيكوی امام) هم دوستان و نزديكان و هم دشمنان از ايشان راضی و خشنود بودند».
يكي دیگر از القاب مشهور حضرت «عالم آل محمد» است. نقل شده است که امام کاظم (ع) به فرزندانش میگفت: «برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است.» اين لقب نشانگر ظهور علم و دانش ايشان میباشد؛ جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش, بهويژه علمای اديان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بيرون آمد، دليل کوچکی بر اين سخن است. اين توانايی و برتری امام, در تسلط بر علوم، يكی از دلايل امامت ايشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات, كاملاً اين مطلب روشن میگردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
مادر امام رضا (ع)
مادر امام رضا (ع) کنیزی از اهالی نوبه بوده است که درباره نام مقدّس اين خانم، راويان اختلاف دارند، برخی، آن حضرت را خيزران ناميدهاند و گفتهاند كه ايشان ام ولد و از اهالى نوبه بوده و اروى نام داشته و لقبش شقراء بوده است. برخى گفتهاند اسم او نجمه و كنيهاش امّالبنين بوده و برخى نام آن بانو را تكتم دانستهاند. در روایتی آمده که مادر امام رضا (ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام کاظم (ع) وی را خرید و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا (ع) او را طاهره نامید.»
شیخ صدوق در مورد ایشان مینویسد: «ایشان از زمره زنان شريف غير عرب و كنيز حميده خاتون مادر امام موسى (عليه السّلام)، و از زنان شايسته در عقل و دين و شرف بود و بانويش حميده را بسيار محترم مىداشت و از روى احترام به او هرگز در مقابلش نمى نشست. بنابراين حميده به پسرش امام موسى (عليه السّلام) گفت: «اى فرزند، يقينا تكتم كنيزى است كه من هرگز بهتر از او را نديدهام و شكّى ندارم كه خداوند به او فرزندانى عطا خواهد كرد. من او را به تو بخشيدم و سفارش مىكنم كه با مهربانى با او رفتار كنى.»
همسر امام رضا (ع)
در مورد تعداد همسران آن حضرت بین مورخان اختلاف است، اکثر مورخان تعداد همسران آن حضرت را یک یا دو نفر نوشتهاند، و عده کمی نیز برای حضرت سه همسر یاد کردهاند. اما مشهور این است که حضرت دارای همسری به نام سبیکه (س) بوده اند که ایشان مادر امام جواد (علیه اسلام) و از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر (ص)، بوده است. در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است، مأمون به امام رضا (ع) پیشنهاد داد که با دخترش «ام حبیب» یا «ام حبیبه» ازدواج کند و امام نیز پذیرفت. طبری این ازدواج را در حوادث سال ۲۰۲قمری یاد میکند. گفتهاند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا (ع) و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامههایش بوده است. سیوطی نیز، از ازدواج دختر مأمون با امام رضا (ع) یاد میکند ولی اسم آن دختر را ذکر نمینماید.
فرزندان امام رضا (ع)
درباره تعداد و اسامى فرزندان امام رضا (عليه السّلام) نيز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و يک دختر نوشتهاند، به نامهاى محمّد قانع، حسن، جعفر، ابراهيم، حسين و عايشه. امّا شيخ مفيد بر اين باور است، كه امام هشتم (عليه السّلام)، فرزندى جز امام محمّد جواد (عليه السّلام) نبوده است، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نيز بر همين اعتقاد مىباشند، اما قول معتبر در تعداد فرزندان، اين است كه آن حضرت را دو فرزند بوده، به نامهاى محمّد و موسى، و جز آنها فرزندى از آن حضرت به جاى نمانده است. گفته شده فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین دفن شده است، که امامزاده حسین کنونی قزوین همان است. بنابر روایتی امام در سال ۱۹۳ به این شهر مسافرتی داشته است.
امام رضا (ع) در مدینه
حضرت رضا (عليه السلام) تا قبل از هجرت به مرو، در مدينه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرينشان به هدايت مردم و تبيين معارف دينی و سيره نبوی میپرداختنند. مردم مدينه نيز، امام رضا (ع) را بسیار دوست میداشتند و به ايشان همچون پدری مهربان مینگريستند. تا قبل از اين سفر، با اينکه امام بيشتر سالهای عمرش را در مدينه گذرانده بود, اما در سراسر مملکت اسلامی، پيروان بسياری داشتند که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
علیبن موسی الرضا (ع)، در گفتگويی كه با مامون درباره ولايت عهدی داشتند، در اين باره اين گونه میفرمايند: «همانا ولايت عهدی هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامی كه من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدينه عبور میکردم, عزيرتر از من كسی نبود. مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و كسی نبود كه بتوانم نياز او را برآورده سازم, مگر اينكه اين كار را انجام میدادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مى نگريستند».
امامت امام رضا (ع)
امام رضا (ع) پس از شهادت پدرش امام کاظم (ع) در سال ۱۸۳ق امامت را عهدهدار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت هارون الرشید (۱۰ سال)، محمد امین (حدود ۵ سال)، مأمون (۵ سال) همزمان شد.
امامت و وصايت حضرت رضا (عليه السلام ) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اكرم (ص) اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (عليه السلام) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصی و امام بعد از خويش معرفی كرده بودند؛ يكی از ياران امام موسی كاظم (عليه السلام) میگويد: «ما شصت نفر بوديم كه موسی بنجعفر (ع) به جمع ما وارد شد، درحالی که دست فرزندش علي در دست او بود، فرمود: «آيا ميدانيد من كيستم ؟»، گفتم: «تو آقا و بزرگ ما هستی»، فرمود: «نام و لقب من را بگوئيد»، گفتم: «شما موسی بن جعفر بن محمد هستيد»، فرمود: «اين كه با من است كيست؟»، گفتم: «علي بن موسي بن جعفر»، فرمود: «پس شهادت دهيد او در زندگاني من وكيل من است و بعد از مرگ من وصي من مي باشد». در حديث مشهوری نيز که جابر از قول نبى اكرم (ص) نقل ميكند، امام رضا (عليه السلام) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفی شدهاند. امام صادق (عليه السلام) نيز مكرر به امام كاظم میفرمودند: «عالم آلمحمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد».
پس از شهادت امام هفتم، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل میشد به نام قطعیه مشهور شدند. ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم (ع) بنا به دلایلی، از اعتراف به امامت علی بن موسی الرضا (ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند. آنان اظهار میداشتند که موسی بن جعفر (ع) آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده و یا دستکم ما از آن آگاه نیستیم، این گروه واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند. امام رضا(عليه السّلام) در روايتى سرنوشت آنها را اينگونه بيان فرمودند: «در حيرت زندگى مىكنند و نهايت در حال كفر مىميرند.»
سفر امام رضا (ع) به خراسان
هجرت امام رضا (ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰، یا ۲۰۱ قمری بود. پس از تصمیم مأمون تصمیم مبنی بر دادن پیشنهاد ولایتعهدی به امام، او یکی از افراد خویش به نام رجاءبن ابی ضحاک را به مدینه فرستاد تا امام را به مرو محل اقامت مأمون بیاورد. به عقیده برخی، مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا (ع) به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعهنشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام میترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند. مسیر حرکت، طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو. به گزارش شیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنیهاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آنها را در خانهای و امام رضا را در خانهای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.
شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى كه براى بردن امام رضا (عليه السّلام) به خراسان پيكى به مدينه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) وارد حرم شد، او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون مى آمد و دوباره به سوى مدفن پيغمبر بازمى گشت و با صداى بلند گريه مىکرد. من به امام نزديك شده و سلام كردم و علّت اين موضوع را از آن حضرت جويا شدم. در جواب فرمودند: «من از جوار جدّم بيرون رفته و در غربت از دنيا خواهم رفت.»
امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) وارد شد و دستش را بر لبه قبر شريف نهاد و فرزندش را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) طلب حفاظت براى او كرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وكلا و خدمتكارانم گفتهام كه از تو شنوايى داشته باشند و پيرويت كنند»، و به اصحابش او را معرفى كرد كه جانشين وى خواهد بود.
حدیث سلسهالذهب
در طول سفر امام به مرو ، هركجا توقف میفرمودند, بركات زيادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامی كه امام در مسير حركت خود وارد نيشابور شدند و در حالی كه در محملی قرار داشتند از وسط شهر نيشابور عبور كردند. مردم زيادی كه خبر ورود امام به نيشابور را شنيده بودند, همگی به استقبال حضرت آمدند. در اين هنگام دو تن از علما و حافظان حديث نبوی, به همراه گروههای بيشماری از طالبان علم و اهل حديث و درايت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند: «ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهيم كه رخسار فرخنده خويش را به ما نشان دهی و حديثی از پدران و جد بزرگوارتان پيامبر خدا برای ما بيان فرمایی تا يادگاری نزد ما باشد». امام دستور توقف مركب را دادند و ديدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گرديد. مردم از مشاهده جمال حضرت بسيار شاد شدند به طوری كه بعضي از شدت شوق میگريستند و آنهايی كه نزديک ايشان بودند، بر مركب امام بوسه میزدند. ولوله عظيمی در شهر طنين افكنده بود به طوری كه بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند كه سكوت نمايند تا حديثی از آن حضرت بشنوند.
ایشان فرمودند: «شنیدم از پدرم موسی بن جعفر (ع) که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد (ع) که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی (ع) که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین (علیهما السّلام) که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی (ع) فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) که فرمود شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»، «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.
امام رضا (ع) و مسأله ولایتمداری
مهمترين فصل تاريخى زندگى امام رضا (عليه السّلام) جريان ولايتعهدى آن حضرت است، جریانی که به موجب آن، حضرت مجبور شدند از شهر مدینه به مرو سفر کنند و پس از مدتی و با کینه مأمون به شهادت برسند.
هنگامی که حضرت رضا (عليه السلام ) وارد مرو شدند، مأمون از ايشان استقبال شايانی كرد و در مجلسي كه همه اركان دولت حضور داشتند صحبت كرد و گفت: «همه بدانند من در آل عباس و آل علی (عليه السلام) هيچ كس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علیبنموسیرضا (عليه السلام ) نديدم». پس از آن به حضرت رو كرد و گفت: «تصميم گرفتهام كه خود را از خلافت خلع كنم و آن را به شما واگذار نمايم.»، اما امام كاملا از قصد مأمون آگاهى داشت، چرا که مأمون براى رسيدن به خلافت، برادرش امين را كشته بود و بغداد را خراب كرده بود. به همین دلیل به او گفتند: «اگر اين خلافت مال تو است جايز نيست خودت را خلع كنى و لباسى را كه خدا به تو پوشانده به ديگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نيست چيزى كه مال تو نيست جايز نيست آن را به من بدهى.»
مأمون بر خواسته خود پافشاری كرد و بر امام اصرار ورزيد، اما امام فرمودند: «هرگز قبول نخواهم كرد.»، وقتي مأمون مأيوس شد، گفت: «پس ولايت عهدی را قبول كن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد». اين اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشيد و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: «از پدرانم شنيدم, من قبل از تو از دنيا خواهم رفت و مرا با زهر شهيد خواهند كرد و بر من ملائك زمين و آسمان خواهند گريست و در وادی غربت در كنار هارون الرشيد دفن خواهم شد». اما مأمون بر اين امر پافشاری نمود تا آنجاكه مخفيانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهديد به مرگ كرد. لذا حضرت فرمودند : «اينک كه مجبورم، قبول میكنم به شرط آنكه كسی را نصب يا عزل نكنم و رسمی را تغيير ندهم و سنتی را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم». مأمون با اين شرط راضی شد. پس از آن حضرت, دست را به سوی آسمان بلند كردند و فرمودند: «خداوندا ! تو ميدانی كه مرا به اكراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار كردم؛ پس مرا مؤاخذه نكن همان گونه كه دو پيغمبر خود يوسف و دانيال را هنگام قبول ولايت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردی؛ خداوندا عهدی نيست جز عهد تو و ولايتی نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده كه دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم، همانا كه تو نيكو مولا و نيكو ياوری هستی».
شرایط علمی زمان امام رضا (ع)
در قرن دوم هـ.ق كه امام رضا (علیهالسلام) میزيستند، مراكز علمی رو به فزونی گذاشت. مدارس مختلف در همه علوم و به همه زبانها و ميان همه گروهها پا گرفت. مدارس از جويندگان دانش در سطوح مختلف علمی و دين پر شد. به خصوص در زمان هارون الرشيد و مأمون و در زمان امامت امام جعفرصادق (علیهالسلام) و امام موسی كاظم (علیهالسلام) و امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام).
حضرت امام رضا (علیهالسلام) در زمان منصور به دنيا آمدند و در زمان خلافت مهدی، هادی، هارون الرشيد و مأمون زندگی كردند و اين زمانی بود كه فرهنگ و فكر اسلامی به خوبی پايه گرفته بود و در آن زمان مؤسسين مذاهب فقهی مختلفی نیز زندگی میكردند. امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) پناه اهل فكر و معرفت بودند و با علمای فلسفه به مناظره و بحث میپرداختند و در حالی كه اهل فقه و شرع را هدايت و توجيه میكردند به محور آنها تبديل شده بودند.
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است. مأمون میخواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت (علیهم السلام) داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «علم لدنّی» میدانستند، از بین ببرد. صدوق در این باره میگوید: «مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود.»، اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمیشد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشود، ملتزم میگردید.
این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا (علیهالسلام) مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی میشوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.
شهادت امام رضا (ع)
در نحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكی از خدمتکاران خويش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام ازآن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جايی كه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت، زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (عليه السلام) به شهادت رسيدند.
انتهای پیام/
همه آنچه که باید درباره امام رضا (ع) بدانید + تصاویر
منبع: باشگاه خبرنگاران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۸۵۴۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پدری که از فرصتهای روزمره استفاده می کرد تا از حقایق عالم بگوید
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: امام موسی صدر در ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ شمسی در قم و در بیت مرحوم حضرت آیت الله سید صدرالدین صدر متولد شد. او تحصیلات علوم دینی را در شهر قم به اتمام رسانده و یکی از معدود روحانیونی بود که در کنار دروس حوزوی تحصیلات رسمی را هم با تکمیل کردن دوره دبیرستان ادامه داد. در همان سالها او به عنوان اولین طلبه تحصیل در دروس دانشگاهی خود را آغاز کرد و سرانجام لیسانس رشته حقوق در اقتصاد را به عنوان نخستین طلبهای که وارد دانشگاه تهران شد، دریافت کرد. صدر در سال ۱۳۳۸ به دعوت علامه سید عبدالحسین شرفالدین، پیشوای شیعیان لبنان به این کشور سفر کرد. پس از شرفالدین، مسئولیت هدایت شیعیان لبنان بر عهده سید موسی صدر گذاشته شد. وی همراه با کار فرهنگی و فقر زدایی از جامعه مسلمانان لبنان به ایجاد تشکیلات اسلامی برای احقاق حق مسلمانان و مبازره مؤثر با صهیونیسم نیز اقدام کرد. تشکیل مجلس عالی شیعیان لبنان (حرکت المحرومین) از اقدامات مهم وی در این کشور بود.
امام موسی صدر در طول ۲۰ سال اقامت خود در لبنان، تلاشهای فراوانی در جهت ارتقای کمی و کیفی رفاه شیعیان و ارتقای دین و اخلاقیات آنان انجام داد. با برنامهریزیهای وی و حمایت اکثریت جوانان شیعه لبنان، مشاغل متعددی به شکل گرفت و بسیاری از زنان و مردان در آموزشگاهها، مراکز فنی و حرفهای، کارگاهها و مدارس مشغول کار و تحصیل شدند. در شهریور ۱۳۵۷، امام موسی صدر در پاسخ به دعوت دولت لیبی برای دیدار با معمر قذافی، رئیس جمهور و دیگر مقامات این کشور، بیروت را به مقصد طرابلس غربی ترک کرد. سرانجام پس از پنج روز اقامت در این کشور، اعلام شد که سید موسی صدر و همراهانش یک روز پیش از آغاز مراسم سالگرد بزرگداشت به قدرت رسیدن معمر قذافی، بهطور غیر منتظره لیبی را به مقصد رم در ایتالیا ترک کردهاند حال آنکه همه اسناد، شواهد و مدارک نشان میداد که او توسط معمر قذافی جنایتکار ربوده شده است. خبر ناپدید شدن امام موسی صدر در ۹ شهریور ۱۳۵۷ اعلام شد.
با نگاهی به زندگی و اندیشه امام سید موسی صدر میتوان گفت او بیش از هر کس دیگری تحت تأثیر تعالیم و ارشادات پدر کم نظیرش حضرت آیت الله سید صدرالدین صدر، وصی مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع ثلاث است. آیت الله سید صدرالدین صدر بسیار متواضع بود و به نظرهای طلاب جوان و نوجوان نیز توجه میکرد.حتی گاه، هنگام بحث با دانشمندان از طلاب معمولی نیز میخواست تا نظرهایشان را بیان کنند. همواره در سلام بر طلاب پیشی میگرفت.مرحوم آقابزرگ تهرانی در شرح حال او مینگارد: «کان کثیر التواضع یجالس سواد الناس; بسیار متواضع بود و با مردم عادی مینشست.»
آیت الله صدر پیوسته به فکر محرومان بود. موسسهها و صندوقهایی سامان داد تابه این گروه کمک شود. با آن موقعیت ممتازی که داشتبه خانه دیگران میرفت و برای نیازمندان کمکهایی گرد میآورد. حتی وقتی دولت به بهانههای واهی از تأمین برق بعضی از خیابانها سرباز میزند; آن استاد بزرگ هزینه برق را میپرداخت و در محلههایی که نیاز به آب داشتند در حد توان چاه آب و آب انبار میساخت.ایشان همواره مراقب بود تا میان صفوف علما اختلاف ایجاد نشود. هنگام اقامت در مشهد و قم، اختلافاتی میان علما پدید آمد. آن بزرگوار با تلاش فراوان، آنها را از میان برد و صفوف اهل علم را متحد ساخت.
روش تربیتی صدر
یکی از علل تأثیر فوقالعاده آیت الله سید صدرالدین صدر بر فرزندان خصوصاً سید موسی، توجه ویژه ایشان بر تربیت فرزندان با روشهای خاص خودشان بود، دقیقاً همان روشی که امام سید موسی صدر نیز با فرزندان خود صدرالدین، حمید، حورا و ملیحه در پیش گرفت.
ملیحه صدر در این خصوص میگوید: «شبها دیر میآمدند. اما سعی میکردند که آن موقعی که هستند، صمیمی باشند. من میدویدم و ایشان دنبالم میدویدند. با هم نماز میخواندیم. وقتی که در خانه بودند کنار سفره مینشستیم با هم ناهار میخوردیم. ما روی زمین ناهار میخوردیم، یعنی سفرهمان را روی زمین میانداختیم. یادم هست من را در بغلشان میگذاشتد، با هم غذا میخوردیم. ریششان را شانه میکردم. موهایشان را شانه میکردم. حتی آن پنج دقیقهای را که بعد از غذا میخوابیدند، کنار سفره میخوابیدند که کنار ما باشند. وقتی که بودند، بودند. یعنی خیلی صمیمی بودند. احساس دیگری نمیکردیم، مثل الآن ما خودمان که سرمان شلوغ میشود زود به بچهها میگوئیم که حوصله ندارم. من نه هیچ وقت این را ندیدم با اینکه خیلی کم بود ولی هیچ وقت این را ندیدم. و سعی میکردند که هر چه را در موردش صحبت میکنند و از آن یک نتیجهای بگیریم. مثلاً یک گلی را میدیدند، فوراً دربارهاش صحبت میکردند. سعی میکردند که بحث علمی بکنند که ما هم استفاده کنیم.»
اینطور نیست بابا؟
امروز سی و پنجمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در مصلای امام خمینی آغاز به کار کرد. غرفه مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در سالهای گذشته در نمایشگاه کتاب همواره محل آمد و شد دوستداران و کسانی است که میخواهند از خلال کتابها، خاطرات، نوشتهها و سخنرانیها با امام سید موسی صدر آشنا شوند. امسال محصول ویژه این مؤسسه کتابی است، که پیاده شده همان صحبتهایی است که امام موسی صدر با فرزندانشان در موقعیتهای مختلف بیان میداشت و توسط سید صدرالدین صدر فرزند بزرگ امام، روی نوار کاست و با صدای امام ضبط شده است.
کتاب «اینطور نیست بابا؟» گفتارهای پدرانه امام موسی صدر با فرزندانش است که پس از نیم قرن، کمی بیشتر یا کمتر، سخنان او به صورت مکتوب در آمده است. در این کتاب بابا، که دیگران به او امام میگویند، مسائل دینی و اجتماعی را برای فرزندانش بازگو کرده است. در طراحی کتاب «اینطور نیست بابا؟» مخاطبان عکسهای خانوادگی موسی صدر را با فرزندان و دیگر نزدیکانش خواهند دید. لازم به ذکر است علاقمندان میتوانند این کتاب را با تخفیف و بازگشت نقدی ۵٪ از سایت مؤسسه تهیه کنند.
میتوانید یکی از صوتهای مربوط به کتاب را در زیر بشنوید:
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند.فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: audio/mp3 کد خبر 6099301 فاطمه علی آبادی